سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رها باید شد
بگریز از نوسان... بایست از دوران .. بازگرد به نقطه بازگشت.
قالب وبلاگ

خفته بودم مرز دریای بلور

موج زد پاهای من شد خیس نور

...

باز هم امشب هوایی گشته ام

باز شاید نینوایی گشته ام

یک نفر در من ،مرا حد می زند

آنچنان محکم که باید ،می زند

باز هم ای مثنوی برخاستی

هان!بگو ای خامه هر چه خواستی...

*

...پیله ای بر شاخ طوبی یافتند

چفیه را از تار تارش بافتند

تار بر دار خدایش می زدند

پودی از آل عبایش می زدند

«سرمه آلود اشک حوران» می چکید

بر تنش رگهای غیرت می کشید

...

*

...

چفیه شبگردی است در یک شهر خواب

خفته ای بر دست مجنون روی آب

چفیه یعنی از زمین بگریخته

خویش را از آسمان آویخته

چفیه یعنی محض یاد علقمه

در عطش بخشیدن یک قمقمه

...

چفیه یعنی ترس،ترس از ترس عشق

چفیه یعنی چهار حرف از درس عشق:

حرف اول ،اول چزابه ها...

ابتدای چاه وچشم و لابه ها

حرف چمران در سماع و هلهله

زیر بارانهای داغ چلچله

 

دومین از فاطمه دارد نشان

از فدک،از فرق،فزتُ و ز فغان

حرف دوم قصه ی فهمیده ها

یادگار فاو و فکه دیده ها...

 

حرف سوم سومین حرف ولی

ابتدا و انتهای یا علی

حرف سوم،سومین حرف شهید

سومین حرف بسیجی و سپید

 

حرف آخر، آخر آه است آه

انتهای نعره و چاه است،چاه

حرف آخر اول هور است و هو

انتهای فکه را کن جستجو

چفیه را در خاک فکه جسته ام

چفیه ها را تکه تکه جسته ام

چفیه ها مظلوم های عالمند

آخرین هابیل های آدم اند

چفیه از روز ازل مظلوم بود

از غدیر از پیشتر معلوم بود

چفیه را ابلیس چنگش می کشید

دست قابیلان به سنگش می کشید

چفیه را در نینوا آتش زدند

دوش میثم بوده و دارش زدند

چفیه تا بوده است تنها بوده است

رانده از دنیای تن ها بوده است

چفیه را از آسمانها رانده اند

چفیه را در آسمانها خوانده اند

...

عباس موزونی


[ سه شنبه 91/10/5 ] [ 8:57 صبح ] [ ذره ‏ای از وجود ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 1
بازدید دیروز: 9
کل بازدیدها: 80954