سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رها باید شد
بگریز از نوسان... بایست از دوران .. بازگرد به نقطه بازگشت.
قالب وبلاگ

هجرت و جهاد

ما اگر بخواهیم،روح جهاد و هجرت را در همه جبهه ها، اعمّ از مادی و معنوی به دست آوریم،می بینیم [که]

هجرت،یعنی جدا شدن ،خود را جدا کردن از آنچه به انسان چسبیده ، یا انسان خود را به آن چسبانده است ،و

جهاد یعنی درگیری؛چه جهاد با دشمن و چه جهاد با نفس .

هجرت و جهاد دو چیز ی هستند که اگر نباشند،برای انسان ، جز زبونی و اسارت،چیزی باقی نمی ماند ؛

یعنی انسان ،آن وقت به معنی حقیقی انسان است که زبون آنچه به او احاطه پیدا کرده و به او چسبیده است ، یا خودش خود را به آن چسبانده ، نباشد؛و الّا اگر انسان زبون محیطِ مادی و یا زبون محیط معنوی ای باشد که در آن زیست می کند، انسان آزاد به معنای واقعی نیست؛انسانی اسیر و زبون و بیچاره است .

انسان به یک چیزهایی عادت پیدا می کند ؛عرف جامعه برای او یک اصل می شودو یک عادت جسمی یا روحی برای او پیدا می شود .

عادت جسمی مثل عادت به سیگار کشیدن؛خیلی از افرادی که سیگار می کشند،وقتی پزشک به آنها می گوید:سیگار نکش،جواب می دهند:عادت کرده ام نمی توانم عادتم را ترک کنم؛ترک عادت موجب مرض است که حرف مفتی است .

«المهاجرُ من هجرَ السیّئات». مرد آن است که بتواند از آنچه که به او چسبیده است ؛جدا شود و هجرت کند . تو اگر از ترک یک سیگار کشیدن نتوانی هجرت کنی ، انسان نیستی.

انسان نباید این قدر اسیر عادات باشد . متأسفانه باید عرض کنم که عادات اجتماعی ،بیشتر در میان خانم ها رایج است تا در میان آقایان .مثلاً رسم چنین است که در روز سوم و هفتم و چهلم میّت ،چنین و چنان کنند یا در عروسی رسم این است که روی سر عروس قند بسایند و امثال اینها.می گوین:رسم است ،چه می شود کرد؟مگر می شود[که]آن را زیر پا گذاشت؟!حال چه فلسفه ای دارد و چرا؟جواب می دهند : رسم است دیگر،رسم را که نمی شود،انجام نداد . این یعنی زبونی،حقارت و بیچارگی.

انسان نباید این قدر اسیر عرفها باشد .آدم باید تابع منطق باشد .البته مثل امروزی ها هم نباید بی جهت سنت شکن بود و گفت:من با هرچه سنت است مخالفم!خیر ،من با هرچه که سنت است ،مخالف نیستم؛با هرچه که منطق دارد موافق و با هر چه که منطق ندارد ،مخالفم.

مهاجر کسی است که بتواند از سیئات،بدی ها،پلیدی ها،زشتی ها و صفات بد جدا شود . هجرت یعنی جدا شدن از زشتی هایی که بر انسان احاطه پیدا کرده است .پس نتیجه می گیریم که هجرت،خود یک عامل تربیتی است ،برویم سراغ جهاد.

جهاد یعنی درگیری،حتی در تعبیر معنوی آن که جهاد با نفس است .

انسان با موانع و مشکلات روبرو می شود . آیا انسان باید همیشه اسیر و زبون موانع باشد ؟نه؛همینطور که انسان نباید اسیر و زبون محیط خود باشد ، اسیر و زبون موانع نیز نباید باشد؛

ای انسان!تو برای این آفریده شده ای که به دست خود موانع را از سر راه خویش برداری .

بعضی عادت کرده اند که وقتی راجع به مسائل اخلاقی به آنها تذکر داده می شود:می گویند:نمی شود .دروغ نگو!نمی شود . مگر می شود آدم دروغ نگوید؟!بالأخره انسان مجبور می شود دروغ بگوید.!به زن نامحرم نگاه نکن !مگر می شود آدم نگاه نکند ؟!

جبر است؛ نمی توانم ! جبر نیست ،تو انسانیت انسان را نفی کردی .

می گوییم :آقا در نماز حضور ذهن داشته باش . می گوید:نمی شود!اگر نمی شد ،نمی گفتند داشته باش . مراقبه نداری؛اگر مراقبه کنی ،می توانی در نماز حضور قلب داشته باشی. مراقبه کن ، خیال تو نیز در اختیارات قرار می گیرد ،یعنی خاطره ذهنی بدون اجازه تو به ذهن تو نمی آید چه رسد به قسمتهای دیگر .

حاکم اندیشه ام محکوم نی                                  چون که بنّا حاکم آمد بر بِنی

جمله خلقان سُخره ی اندیشه اند                 زین سبب دل خسته و غم پیشه اند

چرا انسان باید مسخّر باشد؟

خدا انسان را مسخّر هیچ موجودی قرار نداده است؛آن چنان آزاد ی و حریّت به انسان داده است که اگر بخواهد،می تواند خود را از همه چیز آزاد کند و بر همه چیز مسلط باشد ،

ولی درگیری می خواهد .انسان با خود نیز باید درگیری داشته باشد .

مسلماً اگر درگیری نداشته باشد ،محکوم است . امر دایر است میان یکی از این دو:یا درگیری با نفس امّاره و برده کردن و در اطاعت خود آوردن آن،یا درگیر نشدن و اسیر و زبون آن گردیدن«الّنفسُ ان لم تشغلهُ شغلتک»؛

خاصیت نفس امّاره این است که اگر تو او را وادار و مطیع خود نکنی ،او تو را مشغول و مطیع خود خواهد ساخت .

امام علی علیه السلام خطاب به دنیا می کند در تعبیر های بسیار زیبایی:

«الیکِ یا دُنیا فَحبلُکِ علی غارِبِکِ» یعنی برو گم شو،«قدِ انسلَلتُ من مَخالِبِکِ و افلتُّ من حَبائِلِکِ»

من در برابر تو آزادم . تو چنگال هایت را به طرف من انداختی ؛ ولی من خود را از چنگال های تو رها کردم . تو دام های خود را در راه من گستردی؛ولی من خود را از این دام ها نجات دادم . من آزادم و در مقابل این فلک و آنچه در زیر قبّه این فلک است ،خود را اسیر و ذلیل و زبون هیچ موجودی نمی کنم . به این می گویند ،درگیری واقعی ؛جهاد با نفس .

                                                                         کتاب آزادی انسان

                                                                        فصل ششم هجرت و جهاد

                                                                                                           استاد شهید مرتضی مطهری


[ یکشنبه 92/2/15 ] [ 9:0 صبح ] [ ذره ‏ای از وجود ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 10
کل بازدیدها: 80894