سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رها باید شد
بگریز از نوسان... بایست از دوران .. بازگرد به نقطه بازگشت.
قالب وبلاگ

 

إن الله لا یغیرما بقوم حتی یغیروا ما بأنفسهم


وقتی به کودکان امروز می نگرم و با دوران کودکی خودم مقایسه می کنم میبینم چه قدر میزان رفتار و اخلاق و میزان انتظارات و توانمندیها تغییر کرده است خوب بعضی خصوصیات بهتر شده اند و برخی هم تنزل پیدا کرده اند...به عنوان مثال بچه های امروز به شدت لوس بار آمده اند همه چیز باید در همه جا فراهم شود تا کودکانمان در آسایش و آرامش رشد و نمو کنند و به کمال!! برسند ؛

اما تجربه نشان داده است که در سختی است که انسان استعداد هایش بروز می کند و در مشکلات است که آدمی بزرگ می شود و به کمال می رسد...البته خوب بچه های امروز به حمدلله به خاطر پیشرفت فناوری ها و امکانات بیشمار از سطح درک و فهم بالاتری هم برخوردارند و انصافا توانمدیهایشان در استفاده از این فناوریها از من که مادرشان هستم چه بسا بهتر است و چه خلاقیت هایی دارند !! بیشمار ...

این مثال هایی که زدم به نظر من باعث شده که فرزندانمان از لحاظ نرم افزاری قوی تر از کودکی ما باشند اما از لحاظ سخت افزاری و قدرت استفاده از بدن برای انجام فعالیتهای جسمی کمتر باشد...

خوب اینها که نوشتم توضیح واضحات بود و همگی به این اشکالات و امتیازات واقفیم؛

چند روز پیش داشتم این موقعیت خانواده را با اجتماع مقایسه می کردم_(توی ذهنم)_ مستند یکی از کاندیداهای انتخاباتی در حال پخش بود ...یکی از مردم عزیزمان ایران داشت به کاندیدا می گفت :باید یه کاری کنید که ما نگران کار و اشتغال فرزندانمان نباشیم،فرزندانمان تحصیلات دارند ولی کار نیست...!!

خوب من به نوبه ی خودم مخالف این نیستم که یکی از وظایف دولت فراهم کردن بستر مناسب برای کار و فعالیت اجتماعی جوانان است اما با عرض معذرت

این که یک جوانی بیکار است چند درصدی هم بر می گردد به بی عرضگی خودش و انتظارات غیر واقع بینانه اش از جامعه،

به لوس بار آمدنش که انتظار دارد همانطور که پدر و مادرش همه تلاششان را کردند تا او بدون دغدغه تحصیل کند و برای خودش به اصطلاح کسی شود ، جامعه برایش کار را حاضر کند و ایشان بروند بر سر کار ...تازه باید همه امکانات هم در اسرع وقت حاضر شود ...

ما باید این شیوه نگرش را تغییر دهیم ؛

به نظر بنده تا وقتی که شکل انتظاراتمان و روحیه مان تغییر نکند هیچ رئیس جمهوری نمی تواند برای جوانان ما کاری کند ! جوان باید با عرضه باشد ، جنم کار و کارآفرینی را داشته باشد و از سختی ها فرار نکند و ظرفیت مقاومت و ایستادگی اش را تا به نتیجه رسیدن برنامه اش بالا ببرد!!

 

 پی نوشت 1:این مطالبی که در بالا خواندید من دو روز پیش نوشتم اما چون میخواستم کاملترش کنم  در وبلاگ منتشر نکردم تا اینکه امشب دیدم آقای دکتر عینا حرف مرا تأیید کردند ! از این توافق نظر هم خوشم آمد هم تعجب کردم ...!! آخر این چندمین بار است در این هفته که من با خودم راجع به بعضی مسائل فکر می کنم و تحلیل ارائه میدهم بلافاصله آنها را از زبان دکتر می شنوم ...!! فکر کنم یه جورایی در عالم زرع با هم هم مباحثه ای بودیمباید فکر کرد

 

پی نوشت 2 :دیگه وقتش رسیده که به نقطه عطف رأی بدهیم!!


 


[ چهارشنبه 92/3/22 ] [ 1:53 صبح ] [ ذره ‏ای از وجود ] [ نظر ]

آن مرد آمد ...

آن مرد ، تنها آمد !


نخل ، شاخه ندارد ؛

                                                    سایه دارد ، ثمر دارد .

 


[ چهارشنبه 92/3/15 ] [ 9:50 صبح ] [ ذره ‏ای از وجود ] [ نظر ]

تو نباید می­آمدی آقای جلیلی
چرا که انتخابات
آن­طور که تو فکر می­کنی نیست
و برای رئیس جمهور شدن
چیزی بیشتر از آبرو لازم است
انتخابات پول می­خواهد
پول زیاد...
آنقدر زیاد که همه را راضی کند
و بهانه را
از رسانه­ های زرد مایل به سبز بگیرد

برای پیروز شدن
باید زرنگ بود
و با همه ائتلاف کرد
باید به همه سهمی داد
و حرف­های همه را به استثنای مردم شنید

می­دانی!
قیمت یک بیلبورد بیست متری...
دویست هزار تومان است
و حقوق تو
حتی در محله خودت
کفاف به تصویر کشیدنت را نمی­دهد...
همانگونه که آن پای مصنوعی
سال ها
شرمنده حضور تو در نماز بوده است

دنیای سیاست
دنیای پرخرجی است
باید برای روز مبادا
جایی در لندن داشت
و خانه­ای در دزاشیب
که حداقل
ده میلیارد بیرزد
چرا که مردها زیر بار شکست نمی­روند
و گاه لازم  است
برای حفظ جایگاه
کشور را به آتش بکشند

آقای جلیلی
پراید خودروی مطمئنی نیست
و خیلی­ها
با پراید به مقصد نرسیده اند
برای ثبت نام
باید  بنز داشت
آن هم چندتا
تا خدای نکرده در راه نمانی
و دست مردم به شما نرسد

آقای جلیلی
برای رئیس جمهور شدن
باید رنگی غیر از خاک انتخاب کرد
تا طرفدارانت به چشم بیایند
و چشم مردم
از حضور بیشمارشان
در خیابانهای شهر بترسد

برای رئیس جمهور شدن
باید شبکه داشت
نه با وبلاگ
که با لپ­تاپ­...
باید هزار هزار لپ­تاپ خیرات کنی
تا طرفدارانت
برایت در بالاترین
خبر داغ کنند
و الآن
قیمت یک لپ­تاپ
دست کم حقوق یک ماه چهار کارگر است

آقای جلیلی
برای رئیس جمهور شدن
باید رسانه داشته باشی
نه فریادهای رسا
و تو چه­ط ور رئیس جمهور بشوی
وقتی بی­ بی­ سی دعایت نمی­کند
و رادیو اسرائیل
از زیر تورات ردت نکرده است..؟

وقتی آن قدر ساده ای
که اگر در خیابان تصادف کنی
حتی پلیس نمی­شناسدت
و راننده از ترس تو به لکنت نمی­افتد...

آقای جلیلی قبول کن
هیچ کس نمی­شناسدت
چون هیچ دادگاهی خبر سازت نکرده­ است
نه در دانشگاهی سهمی داشته ای
و نه فرزندانت
در خیابان
مردم را به جان هم انداخته اند

آقای جلیلی
میدان سیاست نیز
پر از مین­های خطرناک است
و تو
و تو با آن پای پلاستیکی
بهتر از هر کس دیگر
معنای مین را می­فهمی
اما این مین­ها
خیلی خطرناک­ترند
و نه فقط پا را
که هستی آدم را می­سوزانند
وقتی کسی نباشد
که آبرویش را
برای باز کردن معبر
روی آن­ها بیاندازد
و به نفعت کنار بکشد

آقای جلیلی
تو فرزند انقلابی
و مثل بعضی
انقلاب فرزند تو نیست
تو دستی در بازار ارز نداری
و دلار
به احترام تو سر تعظیم فرود نمی­ آورد
و چگونه سر فرود آورد
که تو هیچگاه
و در هیچ مأموریتی
دلار را
به رسمیت نشناخته­ ای
و برای حقوق دلاری تعظیم نکرده­ای

آقای جلیلی
تو اقتصادی نیستی
و اقتصاد با تو بیگانه است
تو مثل بعضی
برای خودت
صندوق ذخیره ارزی نداری
و دست هایت
لطافت اسکناس­های سبز را درک نکرده است
تو حتی
برای خودت هم نتوانسته­ ای مسکنی درست کنی
و نتوانسته­ ای
پولی پس انداز کنی
که آتیه فرزندانت باشد

تو تنهایی
تنهای تنها
و همه همرزمانت تنهایت گذاشته اند
حتی پایت هم
تو را برای این روزهای سخت
همراهی نکرده است
و اسرائیل هنوز هم که هنوز است
بر عکس بعضی
با تو سر جنگیدن دارد
چون مملکت ارث پدری ات نبوده
که آن را به کنگره آمریکا بفروشی
و آنها هم تشویقت کنند

آقای جلیلی
قبول کن اشتباه کرده ای
و نباید می­ آمدی

منبع :وبلاگ http://www.onlyjalily.blogfa.com


[ چهارشنبه 92/3/15 ] [ 9:45 صبح ] [ ذره ‏ای از وجود ] [ نظر ]
گزیده ای از وصایای رهبر کبیر انقلاب امام خمینی قدس سره الشریف:
***اینجانب هیچگاه نگفته و نمی گویم که امروز در این جمهوری به اسلام بزرگ با همه ی ابعادش عمل می شود و اشخاصی از روی جهالت و عقده و بی انضباطی بر خلاف مقررات اسلام عمل نمی کنند ،لکن عرض می کنم که قوه ی مقننه و قضائیه و اجرائیه با زحمات جان فرسا کوشش در اسلامی کردن این کشور می کنند و ملت دهها میلیونی نیز طرفدار و مددکار آنان هستند و اگر این اقلیت اشکال تراش و کارشکن به کمک آنها بشتابند ، تحقق آمال آسانتر و سریعتر خواهد بود و اگر خدای نخواسته اینان به خود نیایند، چون توده ی میلیونی بیدار شده و متوجه مسائل است و در صحنه حاضر است ، آمال انسانی اسلامی به خواست خداوند متعال جامه ی عمل به طور چشمگیر خواهد پوشید و کجروان  و اشکال تراشان در مقابل این سیل خروشان نخواهند توانست مقاومت کنند . من با جرآت مدعی هستم که ملت ایران و توده ی میلیونی آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول الله -صلی الله علیه و آله- و کوفه و عراق در  عهد امیرالمومنین و حسین بن علی -صلوات الله علیهما- می باشند ...

برادران ! شما این اوراق را قبل از مرگ من نمی خوانید . ممکن است پس از من بخوانید . در آن وقت من نزد شما نیستم که بخواهم به نفع خود و جلب نظرتان برای کسب مقام  و قدرتی با قلبهای جوان شما بازی کنم . من برای آن که شما جوانان شایسته ای هستید ، علاقه دارم که جوانی خود را در راه خداوند و الام عزیز و جمهوری اسلامی صرف کنید ، تا سعادت هر دو جهان را دریابید . و از خداوند غفور می خواهم که شما را به راه مستقیم انسانیت هدایت کند و از گذشته ی ما  و شما با رحمت واسعه ی خود بگذرد . شماها نیز در خلوت ها از خداوند همین را بخواهید ، که او هادی و رحمن است .

*** به ملت عزیز ایران توصیه می کنم که نعمتی که با جهاد عظیم خودتان و خون جوانان برومندتان به دست آوردید ،همچون عزیزترین امور قدرش را بدانید و از آن حفاظت و پاسداری نمایید و در راه آن که نعمتی عظیم ،الهی و امانت بزرگ خداوندی است کوشش کنید و از مشکلاتی که در این صراط مستقیم پیش می آید نهراسید که «ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم» و در مشکلات دولت جمهوری اسلامی با جان و دل شریک و در رفع آنها کوشا باشید و دولت و مجلس را از آن خود بدانبد و چون محبوبی گرامی از آن نگهداری کنید .و به مجلس و دولت و دست اندرکاران توصیه می نمایم که قدر این ملت را بدانید و در خدمتگزاری به آنان خصوصا مستضعفان و محرومان و ستمدیدگان که نور چشمام ما و اولیای نعم همه هستند و جمهوری اسلامی ره آورد آنان و با فداکاری های انان تحقق پیدا کرد و بقای آن نیز مرهون خدمات آنان است ،فروگذار نکنید و خود را از مردم و آنان را از خود بدانید و حکومتهای طاغوتی را که چپاولگرانی بی فرهنگ و زورگویانی تهی مغز بودند و هستند را همیشه محکوم نمایید؛البته با اعمال انسانی که شایسته برای یک حکومت اسلامی است .

***از جمله نقشه ها که مع الاسف تأثیر بزرگی در کشورها و کشور عزیزمان گذاشت آثار آن باز تا حد زیادی به جا مانده ،بیگانه نمودن کشورهای استعمار زده از خویش و غرب و شرق زده نمودن آنان است ، به طوری که خود را و فرهنگ و قدرت خود را به هیچ گرفتند و غرب و شرق ،دو  قطب قدرتمند،را نژاد برتر و فرهنگ آنان را والاتر و آن دو قطب را قبله گاه عالم دانستند و وابستگی به یکی از این دو قطب را از فرایض غیر قابل اجتناب معرفی نمودند . و قصه ی این امر غم انگیز طولانی و ضربه هایی که از انان خورده و اکنون نیز می خوریم کشنده و کوبنده است ...
باید بیدار و هشیار و مراقب باشید که سیاست بازان ِ پیوسته به شرق و غرب با وسوسه های شیطانی شما را به سوی این چپاولگران بین المللی نکشند و با اراده ی مصمم و فعالیت و پشتکار خود به رفع وابستگیهاقیام کنید و بدانید که نژاد آریا و عرب از نژاد اروپا و آمریکا و شوروی کم ندارد و اگر خودی ِخود را بیابد و یأس را از خود دور کند و چشمداشت به غیر خود نداشته باشد  ، در دراز مدت قدرت همه کار و ساختن همه چیز را دارد و آنچه انسنهای شبیه به اینان به آن رسیده اند شما هم خواهید رسید ؛به شرط اتکال به خداوند تعالی و اتکا به نفس و قطع وابستگی به دیگران و تحمل سختیها برای رسیدن به زندگی شراقتمندانه و خارج شدن از تحت سلطه ی اجانب.
و بر دولتها و دست اندرکاران است ، چه در نسل حاضر و چه در نسلهای آینده ، که از متخصصین خود قدردانی کنند و آنان را با کمکهای مادی و معنوی تشویق به کار نمایند و به آنچه دارند بسازند تا خود همه چیز بسازند و از جوانان،دختران و پسران می خواهم که استقلال و آزادی و ارزشهای انسانی را ولو با تحمل زحمت و رنج ،فدای تجملات و عشرتها و بی بند و باری ها و حضور در مراکز فحشا که از طرف غرب و عمال بی وطن به شما عرضه می شود نکنند . که آنان چنانچه تجربه نشان داده ،جز تباهی شما و اغفالتان از سرنوشت کشورتان و چاپیدن ذخایر شما و به بند استعمار و ننگ وابستگی کشیدنتان و مصرفی نمودن ملت و کشورتان به چیز دیگر فکر نمی کنند و می خواهند با این وسائل و امثال آن شما را عقب مانده و به اصطلاح آنان نیمه وحشی نگهدارند .

*** اینجانب به همه نوجوانان و جوانان در مرحله ی اول پدران و مادران و دوستان آنها در مرحله ی دومو به دولتمردان و روشنفکران دلسوز برای کشور در مرحلهی بعد وصیت می کنم که در این امر مهم {نجات دانشگاه از انحراف}که کشورتان را از آسیب نگه می دارد ، با جان و دل کوشش کنید و دانشگاهها را به نسل بعد بسپرید . و به همهی نسلهای مسلسل توصیه می کنم که برای نجات خود و کشور عزیز و اسلام آدم ساز ،دانشگاهها را از انحراف و غرب و شرق زدگی حفظ و پاسداری کنید، و با این عمل انسانی اسلامی خود دست قدرتهای بزرگ را از کشور قطع و آنان را ناامید نمایید . خدایتان پشتیبان و نگهدار باد .    
صحیفه انقلاب                                             

[ چهارشنبه 92/3/15 ] [ 9:30 صبح ] [ ذره ‏ای از وجود ] [ نظر ]

توی آینه نگاه می کنه و به خودش زل می زنه ؛ می پرسم :

"توی آینه چی می بینی؟"

منظورم اینه که :

ـــ تصویری که می بینی ، واقعیه یا نه ؟

 ـــ چی فکر می کنی ؟ چیزی که توی آینه می بینی همه چیزه ؟! یا اینکه  ...

     ...نه ! آینه نمیتونه همه چیز رو نشونت بده ..!!

از استدلالهای فیزیکی فقط می تونم بگم که "تصاویر در آینه ها یا مجازی اند یا

                                                                  اگر هم حقیقی باشند وارونه اند!"

           تعجب نکن ...

آینه ما رو مسحور خودش می کنه ...

توی آینه فقط بخشی از ظاهر خودت رو می بینی؛

                                                کاش دیدن باطن هم ممکن بود ...!!

 

گاهی با خودم فکر می کنم :"چرا کسی که مُحرِم شده نمی تونه توی آینه نگاه کنه ؟"

شاید به خاطر این باشه که قراره وقتی محرم حرم امن الهی شدی دیگه نباید خودتو ببینی!!

     ........... یا اینکه قراره به باطن خودت نگاهی بیاندازی نه به ظاهر !!

 

هرچند تصویری که توی آینه می بینی فقط یه عکسه... یه عکس مجازی نه حقیقی...

که فقط ظاهر رو نشونت میده(البته چپه!!چون آینه ی تخت خاصیت وارونی جانبی داره!!) 

                                                                اما از حقیقت وجودیت چیزی نداره که بهت بگه ...

 

تازگی ها اگه جرأت کنم و توی آینه به خودم نگاه کنم ، حس گنگی پیدا می کنم ؛

همه اش با خودم فکر می کنم یعنی تصویر باطنی ام  چه شکلی داره ؟

اگه کسی (مثلاً امام عصر عجل الله فرجه الشریف )با چشم باطنی به من نگاه کنه منو چطور می بینه ؟؟

                                                                                                                       کاش می دونستم ...

 ـــ شاید آنطوری بیشتر از اینکه وقت و عمرم رو صرف برطرف کردن عیوب ظاهری ام کنم برای پاکسازی و رفع عیوب باطنی ام می کردم ...

 

پ . ن 1: خودمونیم ، دیگران هر چه بگویند مهم نیست ؛

خودم که خوب میدونم تا حالا چه کارهایی کردم که نباید و چه کارهایی نکردم که باید ...

پ . ن 2: حال این روزهای من ، از حال مورچه ای که با هزار زحمت دونه رو به لونه رسونده ،

                                                           اما می بینه که لونه ویرونه شده خراب تره...التماس دعا


[ جمعه 92/3/10 ] [ 1:13 صبح ] [ ذره ‏ای از وجود ] [ نظر ]

هجرت و جهاد

ما اگر بخواهیم،روح جهاد و هجرت را در همه جبهه ها، اعمّ از مادی و معنوی به دست آوریم،می بینیم [که]

هجرت،یعنی جدا شدن ،خود را جدا کردن از آنچه به انسان چسبیده ، یا انسان خود را به آن چسبانده است ،و

جهاد یعنی درگیری؛چه جهاد با دشمن و چه جهاد با نفس .

هجرت و جهاد دو چیز ی هستند که اگر نباشند،برای انسان ، جز زبونی و اسارت،چیزی باقی نمی ماند ؛

یعنی انسان ،آن وقت به معنی حقیقی انسان است که زبون آنچه به او احاطه پیدا کرده و به او چسبیده است ، یا خودش خود را به آن چسبانده ، نباشد؛و الّا اگر انسان زبون محیطِ مادی و یا زبون محیط معنوی ای باشد که در آن زیست می کند، انسان آزاد به معنای واقعی نیست؛انسانی اسیر و زبون و بیچاره است .

انسان به یک چیزهایی عادت پیدا می کند ؛عرف جامعه برای او یک اصل می شودو یک عادت جسمی یا روحی برای او پیدا می شود .

عادت جسمی مثل عادت به سیگار کشیدن؛خیلی از افرادی که سیگار می کشند،وقتی پزشک به آنها می گوید:سیگار نکش،جواب می دهند:عادت کرده ام نمی توانم عادتم را ترک کنم؛ترک عادت موجب مرض است که حرف مفتی است .

«المهاجرُ من هجرَ السیّئات». مرد آن است که بتواند از آنچه که به او چسبیده است ؛جدا شود و هجرت کند . تو اگر از ترک یک سیگار کشیدن نتوانی هجرت کنی ، انسان نیستی.

انسان نباید این قدر اسیر عادات باشد . متأسفانه باید عرض کنم که عادات اجتماعی ،بیشتر در میان خانم ها رایج است تا در میان آقایان .مثلاً رسم چنین است که در روز سوم و هفتم و چهلم میّت ،چنین و چنان کنند یا در عروسی رسم این است که روی سر عروس قند بسایند و امثال اینها.می گوین:رسم است ،چه می شود کرد؟مگر می شود[که]آن را زیر پا گذاشت؟!حال چه فلسفه ای دارد و چرا؟جواب می دهند : رسم است دیگر،رسم را که نمی شود،انجام نداد . این یعنی زبونی،حقارت و بیچارگی.

انسان نباید این قدر اسیر عرفها باشد .آدم باید تابع منطق باشد .البته مثل امروزی ها هم نباید بی جهت سنت شکن بود و گفت:من با هرچه سنت است مخالفم!خیر ،من با هرچه که سنت است ،مخالف نیستم؛با هرچه که منطق دارد موافق و با هر چه که منطق ندارد ،مخالفم.

مهاجر کسی است که بتواند از سیئات،بدی ها،پلیدی ها،زشتی ها و صفات بد جدا شود . هجرت یعنی جدا شدن از زشتی هایی که بر انسان احاطه پیدا کرده است .پس نتیجه می گیریم که هجرت،خود یک عامل تربیتی است ،برویم سراغ جهاد.

جهاد یعنی درگیری،حتی در تعبیر معنوی آن که جهاد با نفس است .

انسان با موانع و مشکلات روبرو می شود . آیا انسان باید همیشه اسیر و زبون موانع باشد ؟نه؛همینطور که انسان نباید اسیر و زبون محیط خود باشد ، اسیر و زبون موانع نیز نباید باشد؛

ای انسان!تو برای این آفریده شده ای که به دست خود موانع را از سر راه خویش برداری .

بعضی عادت کرده اند که وقتی راجع به مسائل اخلاقی به آنها تذکر داده می شود:می گویند:نمی شود .دروغ نگو!نمی شود . مگر می شود آدم دروغ نگوید؟!بالأخره انسان مجبور می شود دروغ بگوید.!به زن نامحرم نگاه نکن !مگر می شود آدم نگاه نکند ؟!

جبر است؛ نمی توانم ! جبر نیست ،تو انسانیت انسان را نفی کردی .

می گوییم :آقا در نماز حضور ذهن داشته باش . می گوید:نمی شود!اگر نمی شد ،نمی گفتند داشته باش . مراقبه نداری؛اگر مراقبه کنی ،می توانی در نماز حضور قلب داشته باشی. مراقبه کن ، خیال تو نیز در اختیارات قرار می گیرد ،یعنی خاطره ذهنی بدون اجازه تو به ذهن تو نمی آید چه رسد به قسمتهای دیگر .

حاکم اندیشه ام محکوم نی                                  چون که بنّا حاکم آمد بر بِنی

جمله خلقان سُخره ی اندیشه اند                 زین سبب دل خسته و غم پیشه اند

چرا انسان باید مسخّر باشد؟

خدا انسان را مسخّر هیچ موجودی قرار نداده است؛آن چنان آزاد ی و حریّت به انسان داده است که اگر بخواهد،می تواند خود را از همه چیز آزاد کند و بر همه چیز مسلط باشد ،

ولی درگیری می خواهد .انسان با خود نیز باید درگیری داشته باشد .

مسلماً اگر درگیری نداشته باشد ،محکوم است . امر دایر است میان یکی از این دو:یا درگیری با نفس امّاره و برده کردن و در اطاعت خود آوردن آن،یا درگیر نشدن و اسیر و زبون آن گردیدن«الّنفسُ ان لم تشغلهُ شغلتک»؛

خاصیت نفس امّاره این است که اگر تو او را وادار و مطیع خود نکنی ،او تو را مشغول و مطیع خود خواهد ساخت .

امام علی علیه السلام خطاب به دنیا می کند در تعبیر های بسیار زیبایی:

«الیکِ یا دُنیا فَحبلُکِ علی غارِبِکِ» یعنی برو گم شو،«قدِ انسلَلتُ من مَخالِبِکِ و افلتُّ من حَبائِلِکِ»

من در برابر تو آزادم . تو چنگال هایت را به طرف من انداختی ؛ ولی من خود را از چنگال های تو رها کردم . تو دام های خود را در راه من گستردی؛ولی من خود را از این دام ها نجات دادم . من آزادم و در مقابل این فلک و آنچه در زیر قبّه این فلک است ،خود را اسیر و ذلیل و زبون هیچ موجودی نمی کنم . به این می گویند ،درگیری واقعی ؛جهاد با نفس .

                                                                         کتاب آزادی انسان

                                                                        فصل ششم هجرت و جهاد

                                                                                                           استاد شهید مرتضی مطهری


[ یکشنبه 92/2/15 ] [ 9:0 صبح ] [ ذره ‏ای از وجود ] [ نظر ]

 

 کلمه ای داریم به نام «ثار»که ما در دعاها می خوانیم:

یا ثارالله و ابن ثاره

به خود امام حسین علیه السلام می گوییم که تو ثار خدا هستی، ثار چیست؟

در نظام قبایلی اگر فردی از یک قبیله ،کسی را از قبیله ی دیگر کشت، آن قبیله ای که یک کسی از افرادش کشته شده صاحب خون است ، آن کشته« ثار» این قبیله است .

ما یک قبیله ای هستیم یکی از افراد دشمن آمده یکی از بچه های ما را کشته ، این پدرش یا مادر یا پسر او صاحب خون نیستند ؛ همه ما صاحب خون هستیم ؛ او «ثار» خانواده اش نیست ، ثار قبیله است ، ثار ما ست ، یعنی ما یک خون طلب داریم از دشمن.

غیرت ، یعنی تحمل نکردن این بار «ثار» بر دوش خویش ، غیرت قبیله این است . هر کس ثار را ببخشد یا درصدد انتقام بر نیاید ، معلوم می شود که ناموسش را هم می فروشد . کسی که خونش را بفروشد ، ناموسش را هم می فروشد ، دینش را هم می فروشد ، غیرت ندارد. بنابراین هر قبیله غیرتمندی وقتی یک ثار دارد ، حتماً باید انتقام آن را از دشمن بگیرد .

بزرگترین کار انقلابی که پیغمبر اسلام در ظرف چند سال و در یک نسل کرده ، این است که یک نظام قبایلی را به یک نظام اجتماعی کامل ،یک امت،  تبدیل کرده است .

بسیار اتفاق افتاده که فرهنگ و سنت  رایج جامعه اش را گرفته و در آن یک محتوای نوِ علمی انقلابی انسانی ریخته  است ؛واز آن جمله ،این است که ثار قبیله ای را  به یک ثار ایدئولوژیک ، یک ثار انسانی تبدیل کرد !

همچنان که رابطه اخوت بین قبایل را  به اخوت بین انسانهای همفکر - به جای همخون- تبدیل نمود ،

همانطور که پیوند بین افراد یک قبیله را،ولایت قبیله ای را ، به یک ولایت سیاسی ،فکری،انسانی تبدیل کرد ،

همانطور که بیعت یک فرد را با رئیس قبیله ، به بیعت هر فرد با حجرالاسود-در حج-به عنوان رمزی از دست خدا تبدیل کرد،

و یکی هم ، همین ثار است!

 در قرآن و اسلام  و... دعوت بر اساس یک نظام قبیله ای جدید در تاریخ بشر است: یک قبیله با خدا بیعت کرده،  و یک قبیله با طاغوت بیعت می کند؛

انسان، در دید شیعی اسلام ، عبارت است از آدم تا آخرالزمان .

 اولین قدمی که تاریخ بشر با آن قدم شروع می شود ، با یک «ثار» آغاز می گردد : هابیل؛ یعنی اول، آدم-یعنی انسان ، یعنی حقیقت انسان، یعنی پدر دو قبیله-است؛اما بعد از آدم ، انسان دو قبیله ای می شود : قبیله طاغوتی و قبیله الهی .

می بینیم که تاریخ انسان، با یک «ثار» شروع می شود؛یعنی قبیله قابیلی یک خون از قبیله هابیلی می ریزد و بعد وراثت آغاز می شود .

بین وراثت و ثار رابطه ای وجود دارد ،که این دو مفهوم، فلسفه تاریخ انسان را در اسلام می سازند و معنی می کنند . این کلمه وراثت را در دعاها –بخصوص راجع به خود امام حسین علیه السلام-زیاد داریم:زیارت وارث داریم ،که اساساً بر اساس وراثت است .«زیارت» نشان می دهد که من امام حسین علیه السلام را به عنوان یک حلقه از این زنجیر طولانی که از آدم تا آخرالزمان به هم پیوسته است و به هم ارتباط دارد ،می شناسم و به همان دلیل با او حرف می زنم...ومی شناسمش که کیست ...

قبیله هابیلی اکنون یک خون از قبیله قابیلی طلبکار است و بنا براین وراثت از اینجا شروع می شود؛

این خون همینطور نسل به نسل به ارث می رسد ،چنانکه آن خونریزی نیز نسل به نسل تا آخرالزمان به توارث می رسد...

کی به انتها می رسد؟باز هم با ثار !

برای اینکه آخرالزمان، قیام جهانی ، نجات بشری ، تحقق عدالت ، صلح و برابری ، اینها همه هست ، اما بزرگترین لقب آن آخرین نجات دهنده انسان از این رابطه ثار و ثار کشی ،..."منتقم" است .

انتقام چه چیزی را می گیرد؟ همه می گویند انتقام قاتلین سیدالشهدا را!...نه!!

انتقام ثاری که به گردن بنی هابیل است ؛ واین ثار، در هر نسل رابطه ی پیچیده ای پیدا می کند ...

می بینیم «ثار» درفلسفه تاریخ ما ، در تزاید است ، ثار بر روی ثار ....؛و در هر نسلی آن ضجه ها که ثارهایش او را به خونخواهی و انتقام از دشمن فرا می خوانند ، دائماً شدیدتر و شدیدتر می شود ، به طوری که اگر غیرت و حمیت و آگاهی وجود داشته باشد ، تمام فضای تاریخ ما پر از ضجه و دعوت خونخواهی ثارهاست،ثارهای ما؛ اما این ثارها، ثارهای قبیله ای نیست، ثارالله است ؛ اینها «ثارالله»ها هستند که باید از قاتلین بنی طاغوت گرفته شوند .

این یک جبر تاریخی است که بر اساس دعوت از انسان به خوانخواهی مبتنی است .

و تا آنجا ادامه می یابد که به انتقام نهایی از بنی طاغوت بیانجامدو آنجاست که گردن بنی هابیل ازبار سنگین این همه خون هایی که به وراثت، نسل به نسل بر گردنش مانده آزاد می شود  و درآنجاست که بشر به نجات ،صلح و عدالت می رسد،

و تا آن روز تمام داستان زندگی انسان ، داستان تلاش برای خونخواهی است ، از آدم تا آخرالزمان ؛

و حسین ،وارث یکی از ورثه است، که خودش به صورت یک ثار درآمد و فرزندش و پدرش ،  همه ثارهای خدا هستند و پدر ثارهای خدا و پسر ثارهای خدا .

 آن وقت « ثوره» در این دید چه معنی عمیقی پیدا می کند !

ثوره همه چیز معنی می دهد : تلاش ، شورش ، قیام ؛ اما هدف چیست ؟ هدف ،انتقام کشیدن از بنی قابیل است ،که آن همه دستش به خون ثارهای عزیز ما آغشته است ....

ثوره ، ثار ، وراثت ، داستان شروع تاریخ ، یعنی اولین ثار –هابیل- و بعد، آخرالزمان ،یعنی تحقق انتقام جهانی ، مجموعاً فلسفه تاریخ اسلام را در دید شیعی آن تفسیر می کند .

یا ثارالله و ابن ثاره

                                                                        برگرفته از کتاب "حسین وارث آدم"

                                                                         نوشته دکتر علی شریعتی

 


[ سه شنبه 92/1/20 ] [ 2:41 صبح ] [ ذره ‏ای از وجود ] [ نظر ]

 

در قبایل عرب همواره جنگ بود،اما مکه "زمین حرام" بود و چهار ماه رجب، ذی القعده، ذی الحجه و محرم،

"زمان حرام"، یعنی که درآن جنگ حرام است.

دو قبیله که با هم می جنگیدند، تا وارد ماه حرام می شدند، 

جنگ را موقتا تعطیل می کردند، اما برای آنکه اعلام کنند که "در حال جنگند و این آرامش از سازش نیست، ماه

 حرام رسیده است و چون بگذرد، جنگ ادامه خواهد یافت"، سنت بود که بر قبه ی خیمه ی فرمانده قبیله،

پرچم سرخی برمی افراشتند تا دوستان، دشمنان و مردم، همه بدانند که"جنگ پایان نیافته است"

 

آنها که به کربلا می روند، می بینند که جنگ با پیروزی یزید پایان گرفته و بر صحنه ی جنگ، آرامش مرگ سایه

افکنده است.

اما می بینند که بر قبه ی آرامگاه حسین، پرچم سرخی در اهتزاز است.

   بگذار این سال های حرام بگذرد....

                                                                        دکتر شریعتی

                                                                         کتاب "حسین وارث آدم"

 


[ شنبه 92/1/17 ] [ 7:41 صبح ] [ ذره ‏ای از وجود ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 4
کل بازدیدها: 82199